با این روش از هجوم فکرهای اضافی رها شوید
به گزارش وبلاگ ساعت زنانه، خیلی از ما آدم هایی را دیده ایم که نمی توانند دست از زیاد فکر کردن بردارند.
ما باید یاد بگیریم زندگی می تواند آشفته، غیرقابل پیش بینی و مهار نشدنی، اما شدیدا غنی و پربار باشد.
فکر کردن بیش از حد
ساناز به من گفت که مادرش او را فرستاد پیش مشاورچون دوستان و خانواده اش از دست فکر کردن و تجزیه و تحلیل بیش از حد او روی تمام وجوه زندگی اش به ستوه آمده بودند. ساناز گفت: من در خصوص هر چیزی زیاد فکر می کنم و ساعت های طولانی به تحلیل هر چیزی می پردازم و نمی توانم واقعا تصمیم بگیرم. تحقیقات زیادی کردم و با افراد زیادی هم درباره این که باید چه کنم صحبت کردم اما در نهایت نتوانستم خودم را تغییر دهم.
به ساناز گفتم که وقتی فکر می نماید معمولا به چیزهای خوب توجه می نماید؟ می خواستم بدانم که فکر کردن بیش از حد چه تاثیری روی زندگی اش دارد. از او پرسیدم:چطور بیش از حد فکر کردن رویش تاثیر می گذارد؟ در مقیاس یک تا ده، چقدر می خواهد این رفتارش را عوض کند؟
او جواب داد: من واقعا می خواهم عوض شوم. این جواب قطعا برایم ده از ده بود. او به من گفت که خسته است، اضطراب دارد، ناامید است و کاملا حس می نماید که گیر افتاده است. او اضافه نمود: این موضوع مرا دلواپس می نماید و نمی گذارد خوب بخوابم.
ساناز به چیزهایی که رخ داده است مدام و همواره فکر می نماید. او اغلب بر این باور است که چیز اشتباهی را به کسی گفته و بی وقفه آن مکالمه را در فکرش تکرار می نماید. ساناز بعلاوه درباره چیزهایی هم که هنوز اتفاق نیفتاده است خیلی فکر می نماید. به من گفت که با پدر و مادرش در یک خانه زندگی می نماید زیرا نمی تواند تصمیم بگیردکه از آن جا برود یا نه، خانه بخرد یا اجاره کندیا کجا زندگی کند.
ساناز از نامزدش جدا شد چون نمی توانست تصمیم بگیرد که او مرد درست زندگی اش هست یا نه؛ در نهایت آن مرد او را رها کرد. او در یک چرخه طاقت فرسا گیر نموده بود. مدام گذشته را آنالیز می کرد و نگران بود که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. این موضوع او را در موقعیت ثابت، عذاب آور و فلج کننده تجزیه و تحلیل قرار داده بود.
بعد از انتها جلسه، من به ساناز تکالیفی دادم: باید فکر کردن را به یک بازه 15 دقیقه ای در روز محدود کند. اگر ساناز متوجه می شد که در اوقات دیگر بیش از حد فکر می نماید، باید دست از این کار بر می داشت و به خودش یادآوری می کرد که زمانی برای این کار معین نموده است.
تنظیم کردن یک برنامه
در جسله دوم و انتهای ما ساناز گفت که احساس می نماید زمان تفکرش محدود شده و احساس آسودگی دارد. این موضوع اصلا مرا متعجب نکرد. در بازه زمانی 15 دقیقه ای تمام تفکرش در این باره بود که چرا بیش از حد فکر می نماید!
او سه عامل کلیدی را تشخیص داد:
در جستجوی برترین جواب: او می خواست مطمئن گردد که هر تصمیمی که می گیرد درست ترین است.
می خواست همه شاد باشند: او فهمید که دنبال به دست آوردن دل همه است و نمی خواهد با تصمیم هایش دیگران را ناراحت کند.
او یک پیشنیه دانشگاهی داشت؛ جایی که تفکر ارزشمند بود اما عمل ارزش خیلی بالایی نداشت.
ساناز و من در خصوص این موضوع که احتمالا اصلاح شده و حالا قادر است به متن زندگی قدم بگذارد صحبت کردیم. برای اولین بار، بارقه هایی را از انرژی واقعی و قاطعیت در او دیدم.
او گفت: نگرانی بیش از حد باعث شده بود که مضطرب، تنها و ساکت در خانه با پدر ومادرم زندگی کنم. حالا فکر می کنم اگر چیزهای تازه را امتحان کنم آیا بدترین اتفاق خواهد افتاد؟ اعتراف می کنم که در این مواقع کمتر احساس اضطراب می کنم به نظر می رسد که ساناز خیلی سریع از یک نقطه اوج به نقطه اوج دیگری رسیده است. گرچه فهمیدم که نقش من تا حالا این بوده که به او یاری کنم تا به یک طرح عملی تنظیم شده توجه کند.
در انتها جلسه ما، ساناز لیستی از اهداف زندگی اش را در یک بازه زمانی تهیه کرد. او تصمیم گرفت که شغلش برای شش ماه رها کند و مرخصی سالانه بزرگسالان را که شامل سفر انفرادی به اطراف جهان است بگیرد.
چندماه بعد یک روز صبح، کارت پستالی از ساناز دریافت کردم که از کوره راه اینکاها در پرو فرستاده بود.
او گفت که یاد گرفته: زندگی می تواند آشفته، غیرقابل پیش بینی و مهار ناشدنی باشد اما شدیدا غنی و پربار است.
راهکارهارهایی برای رهایی
به مرتب کردن افکارتان بپیوندید
افکار منحرف کننده را که شاکله رفتار شما هستند، معین کنید. اگر خودتان را در حالی یافتید که دارید مدام فکر می کنید، دست بردارید و افکارتان را آنالیز کنید. آیا آن ها درست هستند؟ به چه چیز دیگری می توانید فکر کنید که مفیدتر باشد؟
فکر کردن یا اصلا فکر نکردن
فکر کردن سیاه و سفید بر تفکر خاکستری ترجیح دارد. مثلا: اگر نمی توانم یک جواب عالی پیدا کنم، هیچ کاری نمی کنم. بایدها و نبایدها من باید بتوانم جوابی برای این مساله پیدا کنم یا باید قبل از انجام هر کاری مطمئن باشم.
پیشگویی یا فکر خوانی.
می دانم که اگر این کار را کنم همه چیز غلط از کار در می آید یا می دانم که آن شخص در خصوص من چه فکری می نماید.
رها کن. احتیاج به کنترل امور را رها کن و بپذیر که چیزهایی غلط از آب در می آیدو البته جهان تمام نمی گردد. اگر نگران افتادن باشیم هیچ وقت راه رفتن را یاد نمی گیریم. گاهی اوقات از اشتباهات، بیشتر از موفقیت هایمان درس می گیریم.
لیستی از کارهایی را که احساس می کنید برایتان ترسناک هستند تهیه کنید. از کوچک ها آغاز کنید و بعد به ترسناک ترین شان برسید. این موضوع شامل چتربازی نیست. برای شما ممکن است رانندگی در منطقه ای تازه باشد یا رفتن به یک پارک تفریحی برای اولین بار. ممکن است چیزی باشد که کاملا بدون برنامه ریزی و فی البداهه پیش بیاید. شجاعت به شما اجازه می دهد که وقایع تازه یا ترس آور را با اعتماد به نفسی تازه انجام دهید.
به بدن تان توجه کنید.
آگاهی داشته باشید زمانی که زیاد فکر می کنید توجه تان را به سمتی ببرید که چه چیز در بدن تان حس می کنید. خود را متقاعد کنید که زمان غور کردن تان به 15 دقیقه در روز کاهش یابد.
تمرین های تمرکز حواس(مثل یوگا یا مدیتیشن) انجام دهید.
به موسیقی گوش کنید.
بیشتر از قبل این طرف و آن طرف بروید.
توجیهات، تجزیه و تحلیل و توضیحاتیرا که برای دیگران می دهید متوقف کنید. احتیاجی به این کار نیست. آن ها تغییرات را دوست خواهند داشت و بعلاوه شما را.
منبع: همشهری آنلاین